English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2474 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to take notice U ملتفت بودن توجه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
minds U موافبت کردن ملتفت بودن
mind U موافبت کردن ملتفت بودن
minding U موافبت کردن ملتفت بودن
beware U ملتفت بودن
to take care U باحذربودن ملتفت بودن
caveat venditor U ملتفت بودن فروشنده
steal the show <idiom> U دراجرا مورد توجه بودن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
To pay no heed . To be inattentive . U پنبه درگوش گذاشتن ( بی توجه بودن )
to be exposed to a constant stream of something U در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
draw attention U توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
screamer U اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
recogizant U ملتفت
he takes no notice of it U ملتفت
attentive U ملتفت
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
conscious U باخبر ملتفت
see through U ملتفت شدن
he takes no notice of it U ملتفت نمیشود
understand U ملتفت شدن
aware U ملتفت موافب
mined your eye U ملتفت باش
sensible of a peril U ملتفت خطر
i took no notice of him U ملتفت او نشدم
mind your eye U ملتفت باشید
mindful of anything U ملتفت چیزی
to come to know U ملتفت شدن
to take notice U ملتفت شدن
see-through U ملتفت شدن
understands U ملتفت شدن
learnt U ملتفت شدن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
the baby takes notice U بچه ملتفت است
noticed U ملتفت شدن دیدن
to find out U ملتفت شدن فهمیدن
take heed of what you say U ملتفت باشیدکه چه می گویید
notices U ملتفت شدن دیدن
noticing U ملتفت شدن دیدن
notice U ملتفت شدن دیدن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
get with it <idiom> U توجه کردن
take care of U توجه کردن از
attends U توجه کردن
pay attention <idiom> U توجه کردن
attend U توجه کردن
welfare U توجه کردن
perpend U توجه کردن
to take keep U توجه کردن
to watch over U توجه کردن
tents U توجه کردن
tent U توجه کردن
attending U توجه کردن
to llok U توجه کردن
figure on U توجه کردن
marks U توجه کردن
mark U توجه کردن
coscious U هوشیار- بهوش- ملتفت-اگاه
to call U توجه کسیراجلب کردن
to come in to notice U جلب توجه کردن
distract U منحرف کردن توجه
attending U توجه یا رسیدگی کردن
attend U توجه یا رسیدگی کردن
focus U متمرکز کردن توجه
focused U متمرکز کردن توجه
attends U توجه یا رسیدگی کردن
focussed U متمرکز کردن توجه
focuses U متمرکز کردن توجه
distracts U منحرف کردن توجه
focusses U متمرکز کردن توجه
focussing U متمرکز کردن توجه
to not be [any] the wiser <idiom> U ملتفت نشدن [با وجود نشانه ها و توضیحات]
reference U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
feather one's nest <idiom> U به علائق خود توجه کردن
to turn a d. ear to U توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
catch one's eye <idiom> U توجه کسی را جلب کردن
to pay attention to something [someone] U به چیزی [کسی ] توجه کردن
to stay on the ball <idiom> U تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
upstages U توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaged U توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaging U توجه دیگران را به خود جلب کردن
assisting U حضور بهم رساندن توجه کردن
assist U حضور بهم رساندن توجه کردن
to court favour U توجه و التفات کسی را طلب کردن
assists U حضور بهم رساندن توجه کردن
assisted U حضور بهم رساندن توجه کردن
to put somebody in a backwater U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
attentions U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
advert U توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
adverts U توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
attention U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
audits U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
auditing U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audited U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audit U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
note U توجه کردن ذکر کردن
notes U توجه کردن ذکر کردن
wards U نگهداری کردن توجه کردن
ward U نگهداری کردن توجه کردن
noting U توجه کردن ذکر کردن
to notice U توجه کردن [ملاحضه کردن ]
to ingratite oneself U خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
audits U یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
zero in on <idiom> U تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
auditing U یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
audit U یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
audited U یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
weighting U مرتب کردن کاربران , برنامه ها یا تاریخ با توجه به اهمیت یا اولویت آنها
favourite U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourites U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
questionof interest U پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
favorites U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
serviced U منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
service U منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
make a diplomatic representation U به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
to watch for certain symptoms U توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
live up to <idiom> U طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
parallels U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
jollify U کردن سرخوش بودن
to keep guard U بودن احتیاط کردن
to be on guard U بودن احتیاط کردن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
tallied U تطبیق کردن مطابق بودن
benefited U احسان کردن مفید بودن
comport U جور بودن تحمل کردن
possessing U تصرف کردن دارا بودن
governed U حاکم بودن فرمانداری کردن
adhere U طرفدار بودن وفا کردن
governs U حاکم بودن فرمانداری کردن
range U تغییر کردن یا متفاوت بودن
adequateness U طرفدار بودن وفا کردن
correspound U مناسب بودن مکاتبه کردن
trut U اعتماد کردن به امیدوار بودن
concerns U دلواپس کردن نگران بودن
benefiting U احسان کردن مفید بودن
look out U نگهبانی کردن موافب بودن
concern U دلواپس کردن نگران بودن
waver U فتور پیدا کردن دو دل بودن
adheres U طرفدار بودن وفا کردن
behove U فرض بودن اقتضاء کردن
vacillating U مردد بودن نوسان کردن
necessitated U ایجاب کردن مستلزم بودن
vacillates U مردد بودن نوسان کردن
conflict U ناسازگار بودن مبارزه کردن
vacillated U مردد بودن نوسان کردن
entail U شامل بودن فراهم کردن
adhered U طرفدار بودن وفا کردن
conflicted U ناسازگار بودن مبارزه کردن
vacillate U مردد بودن نوسان کردن
espied U جاسوس بودن بازرسی کردن
necessitates U ایجاب کردن مستلزم بودن
espies U جاسوس بودن بازرسی کردن
behoove U فرض بودن اقتضاء کردن
conflicts U ناسازگار بودن مبارزه کردن
entails U شامل بودن فراهم کردن
ambulate U حرکت کردن درحرکت بودن
entailing U شامل بودن فراهم کردن
entailed U شامل بودن فراهم کردن
necessitating U ایجاب کردن مستلزم بودن
espying U جاسوس بودن بازرسی کردن
espy U جاسوس بودن بازرسی کردن
hold out U حاکی بودن از خودداری کردن از
tallies U تطبیق کردن مطابق بودن
alluded U افهار کردن مربوط بودن به
agrees U موافقت کردن موافق بودن
contain U شامل بودن خودداری کردن
contains U شامل بودن خودداری کردن
ranges U تغییر کردن یا متفاوت بودن
possesses U تصرف کردن دارا بودن
Recent search history Forum search
1Potential
1دریافت کردم
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
1I am good with figures,how about you?
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com